همواره چیزهایی وجود دارد که فراموش کردن آن ها باعث سردرگمی می شود،ما ایرانیان عصر حاضر هم اگر سردرگم ترین مردمان روی زمین نباشیم حداقل یکی از این نوع مردمان هستیم.
ما نسبت به بعضی چیزها دچار فراموشی شدیم که متاسفانه زحمت به یاد آوردن آن ها را هم به جان نمی خریم.
با خود که فکر می کردم دیدم از بین این چیزهای فراموش شده،چندتایی از با اهمیت ترین آن ها با حرف واو شروع می شود:
واوهای فراموش شده در زندگی ما ایرانی ها
1.واقع بینی
2.وظیفه شناسی
3.وقت شناسی
4.وفاداری
5....
آیا واوِ دیگری به ذهن شما می رسید؟
بگویید تا این فهرست را به کمک هم تکمیل کنیم.به امید روزی که با یادآوری این فراموش شده ها از سردرگمی خلاصی یابیم.
به پروردگار سوگند که ما استحقاقش را داریم تا بهترین مردمان روی زمین باشیم...
زندگی ام به وسعت دریای عشقی است که در دل نهان
دارم . دریای کبودی که امواج خموشش به نوازش نرمش
بلور لحظه های مرا به روشنای طراوت می برد.
زندگی ام به سرخی آتشی است که در ورای خاکستر زمان در آتشکده ی
دل افروخته است.
زندگی ام به روانی رودی است که در سنگلاخ روزگار جاری است.
زندگی ام طوفان شنی است که مرا به رقص در خاکی وا می دارد که
مقدسترین خاک هاست.
...
در پیچ و خم حادثه ی تلخ و غریبم
یا رب مددی که بی نصیبم
دانم که تو دانی؛که من صادق و پاکم
ای وای خدایا،زدند اَنگ به نامم
گویند که تو بی خبری،عشق ندانی
آیا که چنین است الهی،که ندانم؟
گویند که در بازی احساس تو طفلی
آن طفل کجا و من بیچاره کجایم؟
گویند که روُ،فکر دل و یار دگر باش
من گر بروم،پا برود،ز دل نخواهم
دهِ ما
دهِ ما هر جمعه شاهد بازاری است
که به هرگوشه ی آن ستد عشق جاری است
دلِ هر کاسب آن نزدِ یک دلداری است
چه بگویم ای دوست،اصلاً؛
کدخدای دهِ ما،کار او عشقبازی است
کلبه های دهِ ما،پُرِ از صلح و صفا
خانه های دهِ ما،همه سرشار وفا
مردوزن در دهِ ما،همه سوداگرند
همه در پیشه ی عشق،ماهر و کارگرند
آری آری شب ها،دهِ ما مهتابی است
آسمان دهِ ما، همه روزه آبی است
ولی افسوس چرا؛
دهِ مارا دیگر نکند کس یادی
کم کمک محو شده پشت زمان ای وادی
هم محبت،هم وفا،هم صفا،هم دوستی
همه کمرنگ شده زین همه دل سستی
کاش بیاید روزی؛
کَس بگیرد زِ دهِ ما خبری
مرغ عشق هم آن روز،بزند بال و پری
پر زنم من آن روز،بروم تا هستی
دل پر از شادی و سر مملو از سرمستی
...
خسته مرد
مگر آن دم که نباشد دِگَر از من خبری
مگر آن روز که پیدا نکند کَس،دِگر از من اثری
مگر آن لحظه که برباد رود هستی من
مگر ان تانیه ی سُست که در گیردم،نیستی من
لحظه ای نیست نگویم؛«تورا می خواهم»
نیست آن دم که نخوانم؛«تو را می خواهم»
مهربانم:
"زندگی در گذر از پیچ و خم حادثه هاست "
و در آن کوچه ی پر پیچ و خم حادثه ی زندگی ات
بانگ مردی است که او خسته ز راه،
خسته مردی است که آواز به لب می دارد
و او می خواند:«تو را می خواهم»
زندگی را آن قدر سخت نگرفتم که از پسش بر نیایم
و آن قدر هم آسان ناِنگاشتم تا بی خیالش شوم.
زندگی برای من آتیونی(هدیه) است از جانب پروردگار که عزیز می دارمش و در بهترین نقطه ی دلم نگهش می دارم.